سلام روزگار.... (ازدست عزیزان چه بگویم گله ای....)
| |||||||
|
موضوعات مرتبط: مطالب عاشقانه، ، برچسبها:
موضوعات مرتبط: مطالب عاشقانه، ، برچسبها: اي دوست دلت هميشه زندان من است اتشكده ي عشق تو از ان من است ان روز كه لحظه ي وداع منو توست ان شوم ترين لحظه ي بايان من است
اي نگاهت نخي از مخمل و از ابريشم چند وقت است كه هرشب به تو مي انديشم
موضوعات مرتبط: مطالب عاشقانه، ، برچسبها: من پذيرفتم شكست خويش را پندهاي عقل دورانديش رامنپذيرفتم كه عشق افسانه است اين
دل درداشنا ديوانه است ميروم شايد فراموشتكنم در فراموشي هم اغوشت كنم مي روم از
رفتن من شاد باش از عذاب ديدنم ازاد باش ارزو دارم بفهمي درد را تلخي برخوردهاي سرد را...........
موضوعات مرتبط: مطالب عاشقانه، ، برچسبها:
تو همانی هستی که همیشه به او می اندیشیده ام
تو برای من مهم ترینی در تمام جهان
تو همانی که دوست می دارم.
به شما چشم داده اند اگر آن را بگشایید
گوش بخشیده اند اگر آن را بشنوید
و راه را نشان داده اند اگر آن را بیابید
در اوج رنجها چنین بگویید:
پروردگارا می دانم که گره از کارم باز می کنی
تو را شکر می گویم.
ایمان بدون عشق شما را متعصب
وظیفه بدون عشق شما را خشن
قدرت بدون عشق شما را خشن
و زندگی بدون عشق شما را بیمار می کند
شما می توانید گلی را زیر پا له کنید
اما محال است بتوانید عطر آن را در فضا محو سازید.
کاش از تمبر یاد می گرفتیم
چون تا رسیدن به مقصد به نامه می چسبد!
رئیس سرخپوستان خدای خودش را اینطور قسم می دهد:
ای خدای بزرگ به من کمک کن که هر وقت خواستم
درباره راه رفتن دیگری قضاوت کنم قدری با کفشهای
او راه بروم
خدایا ! من در کلبه فقیرانه خود چیزی دارم
که تو در عرش کبریایی خود نداری !
من چون تویی دارم و تو چون خود نداری !!
گفتند : شکست یعنی تو دیگر به آن نمی رسی !
گفت : نه !
شکست یعنی من باید از راهی دیگر به سوی هدفم حرکت کنم .
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنی است
موضوعات مرتبط: مطالب عاشقانه، ، برچسبها: یه اتاقی باشه گرمه گرم ... روشنه روشن ... تو باشی، منم باشم ... کف اتاق سنگ باشه سنگ سفید... تو منو بغلم کنی که نترسم ...که سردم نشه ... موضوعات مرتبط: مطالب عاشقانه، ، برچسبها: یه روز اسیر هم شدیم
بدون هیچ خط و نشون قرار بودش مثال مرغ ماها بسازیم آشیون تموم لحظه های ما گرفته بود رنگ خوشی قرارمون این نبودش که از همدیگه جدا بشیم چه روزگار خوبی بود وقتی کنار هم بودیم با اینکه سرنوشت نذاشت چه بی قرار هم بودیم دارم میگم برای تو که بودی تنها دلخوشیم چه قول هایی بهم دادیم که پیر به پای هم بشیم ...... موضوعات مرتبط: شعر، ، برچسبها: با تو ای همدرد ، ای عشق موضوعات مرتبط: مطالب عاشقانه، ، برچسبها: برو ای دل که دیگر نــا ندارم موضوعات مرتبط: مطالب عاشقانه، ، برچسبها: التماس چشمهایم را دیدی و بی تفاوت گذشتی موضوعات مرتبط: مطالب عاشقانه، ، برچسبها: وحشت از عشق که نه ترس ما فاصله هاست ؛ وحشت از قصه که نه ترس ما خاتمه هاست موضوعات مرتبط: مطالب عاشقانه، ، برچسبها: يادته زير گنبد کبود تو بودي و کلي آدماي حسود؟ موضوعات مرتبط: مطالب عاشقانه، ، برچسبها:
موضوعات مرتبط: مطالب عاشقانه، ، برچسبها:
دو تا رفیق بودن، همیشه با هم میرفتن میخونه شراب میخوردن. یکیشون میمیره... چند وقت بعد اون یکی میره میخونه به ساقی میگه: دو پیک بریز ساقی میگه: چرا دو تا؟ میگه: یکی واسه خودم یکی به یاد رفیقم... یه سال بعد دوباره میره میخونه میگه: یه پیک بریز ساقی میگه: رفیقتو فراموش کردی؟ میگه: نه خودم توبه کردم اینو میخورم به یاد رفیقم... موضوعات مرتبط: مطالب عاشقانه، ، برچسبها:
موضوعات مرتبط: مطالب عاشقانه، ، برچسبها:
دستمال كاغذی به اشك گفت: قطره قطره*ات طلاست
موضوعات مرتبط: مطالب عاشقانه، ، برچسبها:
موضوعات مرتبط: مطالب عاشقانه، ، برچسبها:
یکی بود یکی نبود...زیر این سقف کبود...غیر از خدا یه خالق بزرگ ...هیچ کس تو این دنیا نبود..سوت و کور بود همه جا ....اصلا نبودند آدما...با خلقت آدما شروع شدند قصه ها ...قصه ی آدم عاشق...شایدم غم شقایق...قصه شکست قایق...حتی کندی دقایق...توی یک جنگل دور بود کبو تری صبور...کبوتر عاشق بود ...یارش اما رفته بود....کبوتر نگفته بود ...قصه ی عشق چی بود ...دلش رو اما داده بود...کبوتر سالهای سال به انتظار نشته بود...غم و غصش روز به روز بیشتر میشد ...اشک چشماش همیشه جاری تر از دیروز میشد...یه روزی تنگ غروب...دو کبوتر از جنوب...وارد جنگل شدند...کبوتر یارش رو دید...سوی او با شوق پرید...نزدیک اون که رسید...قلبش اما تندی تپید...دید یارش یه یار داره...مونس و غم خوار داره...کبوتر قلبش شکست...اشکی از گوشه چشماش بر روی برگی نشست...قدرت پرواز نداشت ...رفت و رو شاخه ای نشست...کبوتر خیلی خسته بود...داغون و دلشکسته بود...دیگه جاش اینجا نبود...پرید و رفت زود زود...میدون رو خالی گذاشت ...آخه اون رقیب نخواست...کبوتر از شدت دردپر کشید سوی اون گنبد زرد...کبوتر با خودش یه عهدی بست...دلش رو به جای دخیل دور اون گنبد بست....رنگ گنبد طلا غربت نگاشو برد ...کبوتر از غصه ی عشق روزی دق کردش و مرد موضوعات مرتبط: مطالب عاشقانه، ، برچسبها: زیر این سقف کبود چیزی جز یادت نبود یاد تو بود تو خاطرم چه می شه کرد همینکه بود از توی جاده های دور اومدم به دیدنت تا که باز بهت بگم ای نازنین دوست دارمت
موضوعات مرتبط: مطالب عاشقانه، ، برچسبها: کاش تو اینجا بودی تا سرم روبر روی شونه هات بذارم و بلند بلند گریه رو سر بدم و تو برام می خوندی (کی اشکاتو پاک میکنه ) افسوس که نیستی نمی دونم چرا حتی دیگه درون رویاهام که می آیی باز به تو نمی رسم کاش می دونستی چه قدر دلم برات تنگ شده ...نمی دونم چرا وقتی دستام رو خالی از دستات میبینم آسمون چشمام ابری می شه و قلبم طوفانی دستام مثل کویری خشک ترک برداشته و منتظر بارون دستای توست ...فکر نکن چون از تو دور هستم می تونم فراموشت کنم من از دوری تو نه زنده هستم و نه زندگی می کنم ...همین دوری و فاصله هاست که منو به تو نزدیکتر کرده و شبها تنها با تو تا سحر به گفتگو می شینم و چشمام از نبودنت خیلی زود غرورش رو با اشک میشکنه...اونقدر دلتنگتم که ذره ذره غرور وجودم دارد می شکند و تار و پود هستیم تو را فریاد میزند ای کاش میتوانستم سوار بر بال خیال لحظاتی چند تو را ببینم و بوی تنت را دوباره با تمام وجود استشمام کنم ...موضوعات مرتبط: مطالب عاشقانه، ، برچسبها: |
| |||||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |